جدول جو
جدول جو

معنی گل دنبه - جستجوی لغت در جدول جو

گل دنبه(گُ لِ دُمْ بَ / بِ)
نامی است که باغبانان در تهران به بداغ دهند. (یادداشت مؤلف). رجوع به بداغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل دانه
تصویر گل دانه
(دخترانه)
دانه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل پناه
تصویر گل پناه
(دخترانه)
پناه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل غنده
تصویر گل غنده
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ ؟)
نام پلی به هرات. (هرات نامۀ سیف هروی ص 320)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ اُ بَ / بِ)
دوایی است که آنرا از شام آورند و عنبر بید نیز خوانند. گزندگی جانوران را نافع است و به عربی جعده خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ قَ بَ / بِ)
گل دوروی. دزی گوید (ج 2 صص 794-795) : ’وردالحمار، نوعی از ’بهار’ یا ’کریانتم’ است. آنرا ’وردالفخار’ نیز نامند. و این گل از داخل سرخ و از خارج زرد است’. و ظاهراً صحیح کلمه وردالفجار، گل قحبه است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گل دوروی که گل رعنا باشد و آن گلی است که بیرون آن زرد و درون آن سرخ میباشد و عربان وردالفجار میگویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به گل دورو و دوروی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ غُ چَ / چِ)
گول غنچه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). غازۀ زنان است و آن چیزی باشد سرخ که بر روی مالند. (برهان) (آنندراج). گلگونه که بر روی مالند. (غیاث). سرخاب، شیخ ابوالفیض فیاضی در مثنوی نل و دمن بمعنی غنچۀ گل آورده ودر این بیت میرخسرو نیز همین مراد است:
به هر سوی گل غنچۀ نوشخند
ملک در میان همچوسرو بلند.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ دَ / دِ)
نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بدبو میشود. و زنان به جهت فربهی حلوا کنند و خورند. (برهان) (آنندراج). کلیکان و کما. (جهانگیری). الفاظ الادویه این لغت را اشتباهاً گل گنبده ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقعدر 24هزارگزی باختر چکنۀ بالا. هوای آن معتدل و دارای 199 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
نام شهری است به هندوستان از کرناتک در حدود حیدرآباد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام قصبه ای است در یک فرسخی حیدرآباد دکن که قریب یک قرن و نیم از سال 924 تا سال 1098 پایتخت شاهان قطب شاهی بوده و قلعه و مقابر ایشان تاکنون در آن موجود است. (از انجمن آرا). و رجوع به مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص 79 و 81 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل قحبه
تصویر گل قحبه
گل دو آتشه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
غنچه گل: بهر سوی گل غنچه نوشخند ملک در میان همچو سرو بلند. (فیضی)، گلگونه که زنان برروی مالند غازه سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
دل پسند، مورد پسند
فرهنگ گویش مازندرانی